چی شد که اکانت اینستامو حذف کردم؟
پیجی داشتم که هفتاد هشتاد فالور داشت عموماً دوستان و رفقای خودم. به همون تعداد هم فالووینگ. باز دوستام و بعضی پیجای عکاسی. هیچوقت قضیه برام جدی نبود. دوستان پیج داشتن، منم داشتم. پستهایی که میزاشتم، همچی پستهایی بودن. میگذشت تا اینکه یه روز بعد از دو سه ساعت ولگشتن، دستگیرم شد که موندم تو اون فضا شاید خبط بزرگی باشه. بگذریم ...
زد و شرکتی ازم خواست که برای پیجشون ربات فالور جمعکن بسازم. منم دانشجو بودم و هر ریال و هر صنار برام حکم آغوز داشت. دورهای بود که خرجها بالا رفته بود و من هم آه در بساط نداشتم. با کمال میل قبول کردم. قبلاً سابقه ربات نوشتن برا تلگرام رو داشتم خیلی هم کار باحالی بود. اصولاً با تلگرام حال میکردم و میکنم(البته معلوم نی از کجا پول سرور هاشو درمیاره، متوجهید که؟). با خودم گفتم اینم مث همونه دیگه کاری نداره. چند روز وقت گذاشتم و چندتا کتابخونه پیدا کردم و شروع کردم به کد نوشتن.
ربات رو نوشتم. قضیه از این قرار بود که ربات پستهای وایرال اکسپلور اینستا رو چندتاچندتا درمیآورد البته تا جایی که یادمه پستهای مرتبط با یک تگ خاص رو درمیآورد. نمیدونم دقیقاً یادم نی. به هر حال یه لیست آماده از کامنتها هم داشتم مثلا: «اهی ای ول»، «دمت گرم حال کردم»، «خدایی خیلی خفنی» و ... البته چند تا هم اموجی داشتم مث: 👏 و 👍. خلاصه سرتونو درد نیارم، ربات پستها رو لایک میکرد و زیر هر پست هم کامنتی رندم نثار صاحب پست میکرد.
گذشت. راستش فکر نمیکردم قضیه جدی باشه، ولی بود. وقتی ریپلایها و لایکها و فالوها برای پیج شرکت سرازیر شد، شستم خبردار شد که ملّت از همه جا بیخبر فکر کردن که این آقاهه یعنی این آقا رباته واقعیه! ابزار محبتهایی که ملّت به کامنتهای ربات میکردند، فقط یک نفر رو شرمنده میکرد و اون کسی نبود جز من. با خودم گفتم بالاخره هر کی ندونه خودت خوب میدونی که این یارو رباته! والا راستش رو بخوایین حالم به هم خورد. بیخیال شدم و پاپی شرکت نشدم. دوباره زنگ زدن. معلوم شد کار پیج اینستاشون گرفته و لی صدتا بهانه جور کردم برای نرفتن. بعداً فهمیدم عجب اسکلیم من! بیشتر کامنتهای زیر پستهای خودم هم کار آقا روباتی بود و من به همشون چنان با آبوتاب جواب داده بودم که بیا و ببین. سرخورده شدم. دیدم ای دل غافل! بد غفلتی شده
مدام تو فکر حذف کردن اینستا بودم. اما دوست داشتم بیشتر از این بازار شام سر دربیارم. رفتم سراغ اینفلوئنسرها. دیدم ماشاللًه هر چه چقدر حرفهای درشتتر و بیسروتهتر، فالوئر بیشتر(نمیدونم اینتعداد فالوئر واقعی بود یا رباتها زاد و ولد کرده بودن). از چالشهای آبکی و مسخره بگیر تا تیپهای جلف و بیمزه! رفتم سراغ آدم حسابیها. نه خبری نبود! سوت و کور. حداکثر 5k یا 6k. برای نمونه یادمه آقای بهمن رئوفی عزیز که از بزرگان عرضه دیزاین ایران هستند، اون موقع 6k فالور داشت.
احمد هم اتاقیم بود. از بس معتاد اینستا شده بود، دلیت اکانت کرده بود ولی وقتی بچههای دیگه تو اینستا بودن، آب از لبولوچه احمد میریخت. یهو یکی از بچههای اتاق انگاری که اتم کشف کرده باشه، برای به فیض رساندن بقیه، میگفت: «ا ببینید فلانی چی چی میگه». احمد گوشی رو میگرفت و ساعت بود که از پی ساعت میگذشت. احمد به معشوقش رسیده بود و ول کن نبود!
امید هم داستان مشابهی داشت. امید اتاق جفتیمون بود. یه روز که باهاش بودم از 4 بعدازظهر تا 11 شب اینستا بود. آخر سر دستاشو به نشونه خستگی کشوقوسی داد. گفتم امید میدونی چند ساعت تو اینستا بودی؟ گفت شاید دو سه ساعت. گفتم چیکار میکردی؟ گفت: هیچی والا!!!
اینستا هیچوقت برام جدی نبود ولی مدتی که گذشت متوجه تغییری شدم. تغییر از این قرار بود که وقتی پستی میگذاشتم، مدام چکمیکردم که ببینم کیا لایک کردن کیا لایک نکردن! دستگیرم شد بد عادتی یقمو گرفته.
آقا رسول داداشیه که خودم انتخاب کردم. آقا رسول همیشه میگفت(میگه) انجام کاری به قصد جلب توجه دیگران و به دست آوردن تایید اونها حماقته!
صددرصد مطمئن شدم که باید اینستا رو حذف کنم چه اینکه این بازار دروغ و ریا به گروه خونی ما نمیخورد. من آدم این میدون نبودم. اینستا حذف شد. وقت اضافه میآوردم. بیشتر کتاب میخوندم. بیشتر با دوستانم با خانواده رو در رو گپ میزدم. بیشتر به وبلاگم میرسیدم و از اونها مهمتر، کمتر از اوضاع به سامان مملکت مطلع میشدم. در یک کلام بدون اینستا راحتترم. نمیدونم کی اینو گفته، لینوس توروالدز باشه احتمالاً: «شبکههای اجتماعی سرطان هستند»
این چند خط تجربهی شخصی من بود و هیچ دلیلی بر درست بودن هر گزارهی عنوان شده در این خطوط ندارم.